تولدی دیگر

بشنو از نی _ ژاله نایب الصدریان: « کسی به ملکوت آسمان ها و زمین نمی رسد ، جز آنکه دو بار زاده شود. » سخنی که در فرهنگ اسلامی از زبان مسیح (ع) نقل شده و بیانگر مقوله تولدی دیگر است. دکتر محمدرضا نصراصفهانی ، استاد گروه ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان ، در نشست 2 اسفند انجمن مثنوی پژوهان ایران ، با ذکر این مطلب ، به کتاب « تولدی دیگر» ـ معروف ترین اثر فروغ فرخزاد ـ که بیانگر آشنایی وی با مولوی و انس با غزلیات شمس مولاناست ، اشاره کرد. وی با اشاره به اینکه تولدی دیگر در حقیقت پاسخ به پرسشی اساسی است که همه انسان ها ده ها سال و حداقل هزاران بار درباره آن مطالعه کرده اند ، اضافه کرد: مرگ تنها تجربه ای است که انسان یک بار و به تنهایی انجام می دهد. مرگ همانند عشق تجربه ای منحصر به فرد است. و به همین دلیل مولانا معتقد بود: هر کس عشق را تجربه کند ، در حقیقت نوعی مردن را تجربه کرده است.                                                                 

بمیرید ، بمیرید ، در این عشق بمیرید                      در این عشق چو مردید ، همه خو پذیرید

آری مردن گونه ای تولد دوباره و یک حیات تازه است. تجربه مرگ ، انسان را با خود و تنهایی خود روبرو می کند. تمام هستی اش را از او می گیرد و مستی قدرت و ثروت و ... را از سرش می پراند و این آموزه ای است که عرفا و فیلسوفان اگزیستانزیالیست به تصویر کشیده اند. دغدغه عارفانی همچون مولانا این بود که ما با تجربه کردن مرگ ، با ، از دست دادن و خالی شدن مطلق رو به رو  می شویم و به تاریکی می رسیم. چنانچه «بودا» می گفت: « این خودی که تو از خود ساخته ای بزرگترین گناه و بزرگترین سد راه است. اگر این خود را کنار گذاشتی می توانی به روشنایی برسی. چرا که تاریکی از آنِ خودی است که بر تو خیمه زده. » به همین ترتیب نیز مولانا مسیر پر شدن از شادی را چنین معرفی می کند: 1_برخاستن از خود کاذب به وسیله عشق  2_رسیدن به یک خود فراتر  3_حس وجود و حضور و حس بودن با وجود بی کرانه و در حقیقت تولدی دیگر.   

  دکتر در پایان افزود: فلاسفه به دو گروه فیلسوفان تماشاگر و فیلسوفان بازیگر تقسیم می شوند.  دسته اول آنانی هستند که بدون آنکه هویت ، حضور ، سلوک و دغدغه های زندگی انسان را مورد مطالعه تجربی و مکاشفه جدی قرار دهند ، بیرون نشسته و در باب احوال موجودات و مباحث معرفتی سخن می گویند. «افلاطون» ، «ارسطو» و «هگل» از این دسته اند.  دکتر نصر در ادامه از فیلسوفان دیگری سخن گفت که اگزیستانست خوانده می شدند و اعتقاد داشتند که موضوع اساسی فلسفه خود انسان است و باید دید ، زندگی انسان ، رویارویی او با زندگی ، با خوبی و بدی ، انتخاب و ... چگونه است؟ چیزی که می بایست  از درون صورت پذیرد. چنانچه «بالزاک» می گوید: « ما در نمایشنامه وجود ، هم بازیگریم و هم نمایشگر. » یعنی عالم وجود مانند نمایشنامه ای است که ما در یک سو در حال بازی هستیم و در سمت دیگر ، بازی دیگران را تماشا می کنیم. و گاهی متوجه ایم که خود نیز در آن بازی نقشی داریم و بازی خود را نیز به تماشا می نشینیم. آری جهان به نحوی ، نوعی بازی کردن است. ولی انسان هایی می توانند این بازی را درک کنند که بدانند کجای این بازی قرار دارند. فیلسوفان بازیگر بر این باورند که دغدغه فلسفه ، بیان بازی و مراتب حضور انسان است. از جمله این دغدغه ها مواجهه انسان با تولد و مرگ است. ناگزیرترین و جدی ترین رخدادهایی که انسان با آن روبروست و تا کنون از دغدغه های اساسی تاریخ زندگی انسان بوده اند.   

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.