بین من و من تعارضی به وجود آمده

بین آنچه که خود واقعی ام هست و انچه که ناچارم باشم

بین عشق واقعی خودم و آنچه که باید خودمو نشون بدم

به زبونم نمی چرخه که دروغ بگم و برای موفق شدن باید دروغ بگم

نمیدونم چیکار کنم؟

خدایا نمیخوای کمک کنی و راهی نشونم بدی!

تو بگو چیکار کنم


پیر من و مراد من درد من و دوای من  

      فاش بگفتم این سخن شمس من و خدای من

3


آن کس که نماز کند و روزه دارد
به خلق نزدیک بود
و آن کسی که فکرت کند به خدای

شیخ خرقان

2

ويند شيخ ابوالحسن خرقاني بر سر در خانقاه خود نوشته بود:

 « هر کس که در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد.
    چه آنکس که بدرگاه باري تعالي به جان ارزد،
     البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.»

1

در دنیا هیچ چیز کاملاً‌ خطایی وجود ندارد
حتی یک ساعت از کار افتاده هم می‏تواند
دو بار در روز وقت را دقیق نشان بدهد


خدایا

خلق شکر نعمت های تو کنند و سیمرغ شکر تو را

نعمت تویی و مابقی...............................

میخام چیزی بگم....

چرا حس میکنم دوستم داری؟

چرا حس میکنی فقط داشتن خود تو برای من کافیه!!!!!!!!!!!

میخام رک و راست بهت بگم

هر کاری دوست داری بکن هر چی دوست داری ادماتو در مسیرم قرار بده تا به من بگن نه

اما من که کنار نمی کشم

به تو معتقدم

مثله ایمان یک پرنده به اینکه سحرگاه میاد و آوازشو می خونه

بازم بهت امیددارم و می دونم همون فقط تو برای من کافی هستی


خوبه که هستی

چقدر خوبه که آدم یه تو داشته باشه و همه ی نگفته هاشو به اون بگه

چقدر خوبه که به جایی برای نوشتن داشته باشه و حرفای خود واقعی شود بنویسه و کسی ندونی کی هستی

چقدر خوبه که میتونی راست و حقیقت حرفاتو بزنی و کسی برعلیه ات ازش استفاده نکنه

چقدر خوبه بی نقاب بودن و ماسکی نداشتن

چقدر خوبه که شبا قبل خوابم به تو فکر میکنم و می گم ازت بخاطر امروزم متشکرم ولی منتظر فردا هستم

فردایی که برام معجزه بکنی و بگی دیدی بنده ی من دیدی من عاشقتم

چقدر خوبه که هنوز تو هستی


تنها که می شم و دلم که می گیره ، همدمی پیدا نمی کنم که بشینم و براش از همه ی ناگفته های دلم بگم

از این آدمهای زمینی هم که توقعی نیست.

هنوزم مثله همیشه تنها رفیقم خدا هست و خدا

بازم خوبه مگه نه

تو که میدونی منظور من چیه درسته!.........

امروز  تولد اقا بود امام رضا

دستمو گذاشتم رو دلم و فقط یک لحه احساسش کردم

به گمونم همین کافیه، مگه نه..............

تو که می دونی منظور من چیه درسته!............

تنها که میشیم یه چای می ریزم و مهمون تو میشم

من چای می خورم و تو میگی خوب بعدش دیگه چی شد. بازم بگو................

درست گفتم مگه نه!.........................

بازم خودم موندنم و خودت........................


هرگز زانو نمی زنم

حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قدم باشد


هرگز زانو نمیزنم، حتی اگر بلندای آسمان به اندازه ی قامتم باشد

خوشحالم اینجا تنها جاییه ک من خود واقعی ام بودم و هستم

می نویسم از هر انچه که هستم

سفیدم سفید سفید...



شاد كردن قلبي با يك عمل ، بهتر از هزاران سر است كه به نيايش خم شده باشد!

شیخ خرقانی

در بیکرانه زندگی سه چیز افسونم میکند:


آبی آسمانی که می بینم و میدانم که نیست!


خدایی که نمیبینم و میدانم که هست!


و عشق که آنگاه که نمی اندیشیدم هست بود و آنگاه که اندیشیدم هست نبود!!!

حرف های ناگفته


دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

  دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

  این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

  باید آدمش پیدا شود!

 باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

 سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

 فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

 شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

 توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

 توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

 توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

 در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

 برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

 بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

 سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

 اما بگذار به سن تو برسند!

 بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 غریب است دوست داشتن.

 و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

 وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

 و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

 به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

 تقصیر از ما نیست؛

 تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌ان

سلام.....................

مورچه ای دانه ی درشتی را برداشته بود و در بیابان می رفت. از او پرسیدند : کجا می روی؟ گفت :
می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهری دیگر زندگی می کند ببرم.
گفتند: واقعا مسخره ای ! تو اگر هزار سال هم عمر کنی نمیتوانی این همه راه را پشت سر بگذاری و از کوهستان ها بگذری تا به او برسی.
مورچه گفت :
مهم نیست ، همین که من در این مسیر باشم ، او خودش می فهمد که دوستش دارم...

دوستی کلام زیبایی است که هر کس درکش کرد ، ترکش نکرد.
مورچه ای دانه ی درشتی را برداشته بود و در بیابان می رفت. از او پرسیدند : کجا می روی؟ گفت :
می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهری دیگر زندگی می کند ببرم.
گفتند: واقعا مسخره ای ! تو اگر هزار سال هم عمر کنی نمیتوانی این همه راه را پشت سر بگذاری و از کوهستان ها بگذری تا به او برسی.
مورچه گفت :
مهم نیست ، همین که من در این مسیر باشم ، او خودش می فهمد که دوستش دارم...

دوستی کلام زیبایی است که هر کس درکش کرد ، ترکش نکرد.

سال جدید مبارک

سلآم دوستان مهربان

از اینکه نبودم و بازم منو از خاطر نبرید بسیار ممنونم

*******

سال ۱۳۹۰ سال بسیار خوبی بود با همه بلندیهاش و پستیهایش

در واقع این فراز و نشیبهاست که انسان رو می سازه

بگفته مولانا

آب کم جو تشنگی آور بدست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

شاید این آخرین آپ در سال ۹۰ باشه خواستم به دوستان گلم عرض کنم که بوقت حول حالنا

به یاد ما نیز باشید و ما را از دعایتان محروم نکنید

متقابلا برای تک تک دوستان مهربانم و همسفران عزیزم  آرزوی سعادت و بهروزی

را در این سال جدید از درگاه خداوند تعالی خواستارم

تا سلامی دیگر بدرود

 

 

فهمیده ام که برای ثابت قدم ماندن در زندگی، باید فقط با "دو نفر" تکلیف ات را روشن کنی:
1. با خدا
2. با خودت...

با تشکر از مرجان عزیز

استاد کائنات که این کارخانه ساخت

مقصودش عشق بود جهان را بهانه ساخت

                                           سلآم.........

به اسم الله رحمان رحیم

سلام دوستان.........

 

 

دکتر شریعتی

فقر  همه جا سر ميكشد .......

فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني  هم  نيست ......

فقر ، چيزي را  " نداشتن " است ، ولي  ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست  .......

فقر  ،  همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

فقر ،  تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ،  همه جا سر ميكشد ........

                    فقر ، شب را " بي غذا  " سر كردن نيست ..

                  فقر ، روز را  " بي انديشه"   سر كردن است

دکتر شریعتی