سیبِ هستی

                                                                                                               

میترا عربیان

از زیبایی علم ، قدرت ، جمال و دانایی کدام پر جاذبه تر است ؟  آدمیان سعادت را در کدامیک بیشتر می یابند و مفتون چه چیزی می شوند ؟

داوری این امر را در سلیقة ملتهای مختلف و مکاتب و ادیان گوناگون به شکل های مختلفی می توان یافت.افسانه هایی در ادبیات جهان در این زمینه ها وجود دارد . افسانه ها تنیدة فکر ملتها در طول تاریخ است و فراتر از تاریخ ، آنجا که تاریخ نیست و انسان به ذهن خیال انگیز خود ، تاریخ را آن گونه که می خواهد می جوید و آن گونه که می جوید می یابد و همان گونه هم خلق می کند . آنگاه تاریخ را بر درستی افسانه های خویش گواه می سازد .

  سردبیر

آیا شما نام « پارِس » قهرمان افسانة تراوا را شنیده اید ؟     

   او در مورد خوشبختی در یک موقعیت پر ماجرا به داوری در این امر پرداخته است . داوری این امر را به سلیقة یونانیان و ذکاوت « پارِس» در افسانة تراوا می سپاریم .

پارس ـ قهرمان داستان ـ که سیب هستی را در اختیار دارد ، قرار است که آن را به یکی از سه بانوی جاودان یا ‏فرشتة اسطوره ای خوشبختی تقدیم کند . به کدام یک باید بدهد تا خوشبختی را دریابد ؟

نخستین فرشته « هرا » نام دارد ؛ به صدایی رسا می گوید : مرا برگزین و من تو را پادشاه آسیا خواهم کرد . قدرتی خواهی یافت عظیم تر از هر پادشاه دیگر ؛ اگر چنین کنی یونان از آن توست .

پارس بر وی نظر می افکند . زیبایی هرا زیبایی قدرت است ، زیبایی سلطه و نفوذ و به چشم می دید که همة رؤیاهای دور و درازش در این زمینه ها در وجود این جاودانه بانوی ماهروی شکل گرفته و تا حقیقت چیزی راه نمانده است . نفسش بند آمد ، دیدگان را فرو بست و موقتاً از آن گذشت و فرشته بانوی دیگر « آتنا » را این بار با کمال وقار و متانت و آرامش نظاره گر شد . از دیدگانش دانش می بارید . درخشش کلاهخودش نشان می داد که تنها اندیشه در سر ندارد ؛ بلکه اهل عمل نیز هست . آتنا خطاب به پارس می گوید : تو را فرزانگی می بخشم و تو داناترین مرد جهان خواهی شد ؛ پادشاهان جهان برای چاره اندیشی به سوی تومی آیند ، اگر بخواهی می توانی از طریق خرد و دانش ، حتی در جنگها هم پیروز شوی .

 

پارس رؤیاهای با شکوه پادشاهی و قدرت را لحظاتی فراموش کرد و به جای آن دانش را در همة هنرها نگریست . این جاودانه بانوی دلربا ، روشن بینی را به ارمغان می آورد . دستان رامشگرش بر شانه های پارس گرمی می بخشید . پارس سر و چشمش را به نشان احترام فرو می آورد و آنگاه چون فرا نگریست ، این بار « آفرودیته » الهة مهر و زیبایی را دید . آفرودیته زیباتر از رؤیای زیبایی . لباسش را الهه های ناز بافته بودند و درگلهای بهاری زعفران و بنفشة تابان و غنچة نرگس و شکوفة رُز رنگین و با نافة آهو خوشبو شده بود . با صدایی دلکش گفت : مرا بنگر و جنگهای خشونت بار و کار سخت کشور داری را فراموش کن. پای چوبین استدلال و مشعل علم را کنار بگذار ؛ آفرودیته را با تیغ و قلم چه کار ؟ به جای قدرت و دانش زیباترین زن جهان را عروست می کنم .

 

در برابر زیبایی پارس تأمل را از دست داد و سیب زرین را به آفرودیته تقدیم کرد و خشم فرشتگان قدرت و خرد را خریدار شد . اینک هرا و آتنا از انتخاب او سخت به خشم آمده اند و کینه در دلهایشان جوانه می زند . گویی بشر نباید خشم و حرمان ناشی از قدرت و دانش را نادیده بگیرد .

فرهنگ ما قدرت و دانش و زیبایی را ستوده است . راهبری اندیشه ها به پرتو دانش و هنر که تجلی روح زیبایی خواه انسان است به همراه ثروت ، جاذبه ای است که هستی ما را فراگرفته است .

اگر بتوانیم سعادت را معنا کنیم رمزآن را دریافته ایم . شاعران تا حدودی خوشبختی را یافته اند . حافظ گفته است :

بر خلاف آمد عادت بطلب کام که من

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

و رمز آن را در کوشش دانسته است که :

گرچه وصالش نه به کوشش دهند

آنقدر ای دل که توانی بکوش

 

 

 

                     

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.