رنجانیدنِ امیری خفته ای را که مار در دهانش رفته بود

بررسی پاره ای از ابیات دفتر دوم مثنوی از بیت شماره 1880 تا 1930

 

علی عربیان

 

مولانا به دنبال فرازی از مثنوی فرانام « سِر غلبه ی ظالمان» ، سخنی تازه می آورد : در خلال سوژه ای بسیار جالب :      

    « خفته ای که در دهانش مار رفته بود » که وقوع آن در زندگانی ساده دلانی زحمت کش که دهانشان نه تنها به گاه نیاز بلکه هنگام شگفتی و خواب هم باز می ماند و اصولاً دهان باز و چشم بسته در جامعه ای از این دست ، نادر نیست ؛ با آغازی زیبا و موجز چنین می آورد :

عاقلی بر اسب می آمد سوار/ در دهان خفته ای می رفت مار

آن سوار آن را بدید و می شتافت/ تا رماند مار را فرصت نیافت

 

بدین ترتیب معجزه ی « ساختار و معنا»  یا « قالب و محتوا» چنان خوب یکدیگر را در بر می گیرند که ستایش خواننده مثنوی را بر می انگیزد:

 جمع صورت با چنان معنای ژرف / بر نیاید جز ز سلطان شگرف

 

 

و آنگاه به چگونگی وقوع این حادثه می پردازد ؛ حادثه ای که در زندگی ما به لحاظ اجتماعی نیز نادر نیست و به لحاظ روانی هر لحظه نفس به مانند مار در وجود آدمی حضور دارد و از زهر آن هیچ کس حتی آن سوار در امان نیست. این بدان ماند که روانکاوان « ناخودآگاه» را می کاوند و مدعی هستند که می دانند و به اینکه « ناخودآگاه » خود را کاملاً نمی دانند معمولاً معترف نیستند1.

مولانا می خواهد به پیشگیری قبل از وقوع(ورود مار در دهان خفتگان ) بپردازد ، قهرمان داستانش نیزفرصت نمی یابد که از تحقق آن واقعه ی خطرناک جلوگیری کند ، حادثه ای که به هنگام روی دادن نیز چاره ای جز اقدام خردمندانه در قبال آن نیست حتی اگر مستلزم شکیبایی بسیار باشد و «عداوت» و بی مهری جلوه کند:

گفت پیغمبر عداوت از خرد / بهتر از مهری که از جاهل رسد

« باز داری کردن » کار با عظمتی است که صرفاً از خردمندان بر می آید، خردمندانی که از بیهوده گویی ها و ناسزا شنیدن ها ، پروا نمی کنند و بی  محابا به کار خود ادامه می دهند ؛ آنها روانی پاک و ستوده دارند؛ از این هنر برخوردار خواهند بود :

ای روان پاک بستوده تو را / چند گفتم ژاژ و بیهوده تو را

آنها که چون پیامبران ، پاک و ستوده و خردمندانه عمل می کنند ، فحش ها می شنوند و راه خود را می روند:

می شنیدم فحش و خر می راندم / ربِ یَسِر زیر لب می خواندم

در این فراز مولانا مفهوم ارشاد شیخ و معنای شفقت واقعی وی را در حق مرید که شاید در بادی نظر در نزد او به صورت قهر و عقوبت جلوه کند ، نشان می دهد و معلوم می دارد که وقتی شیخ مشفق ریاضت های شاق را بر مرید الزام می کند در ضرورت آن تردید و تزلزل جایز نیست 2.

در گذشته گویا در روش بازداری و پیشگیری « قهر و عقوبت » ،« تندی کردن و عذوبت» اجتناب ناپذیر بوده است؛ کما اینکه امیر بی آنکه به تضرع وی گوش دهد یا از اهانت های وی برنجد باز با همان گونه او را وا می دارد تا در صحرا بدود .

نکته ی دیگر اینکه اولیاء هم مثل امیر در این داستان یقین دارند که تمام خلق را با مجرد تحذیر و ارشاد نمی توان از آسیب خصمی که در اندرون دارند رهایی داد و آنها بدین تحذیر ها گوش نمی دادند3 .

از این رو به روش الزام و حتی زخم دَبوس متوسل می شوند .{ پدیده ای که غالباً موجب شکست اولیاء و تلخی اقدامات آنها برای توده ی مردم بوده است و روشی را برای جهانیان به ارمغان می آورد که از نظر کیفیت درباره ی آن باید تأمل کرد.}

در باب پاره ای جزئیات البته جای ایراد است. اما این ایرادها در سِر قصه که مراد گوینده داستان است تفاوتی به وجود نمی آورد.( همان)

نکته دیگر آنکه طرز معالجه ی این امیر مانند معاجه طبیب الهی است .در آنجا اگر مثنوی می گفت پس از مدتی« زرگر» بیمار شد ، لازم نبود که با زهر او را بکشد و این کشتن را نیز الهی مصور سازد تا از انتقادهای احتمالی، پاسخ ها دهد و در اینجا نیز «سوار» به خشونت متوسل شود ، می توانست بگوید مار او را چنان گرسنه و تشنه کرد که هر چه می خورد باز  گویی سیر نمی شد . از آن پر خوری سنگین نا گاه استفراغ کرد یا بوی« زُهم » مار زیر دلش زد و مار را استفراغ کرد و سوار نیز متحیر گردید.

اگر روش اجبار و الزام و خشم و ارعاب در اداره جامعه از اداره کردن کلاس و یا از مدیریت خانواده تا اداره کردن مؤسسات بزرگ و نهادها و سازمانها برداشته شود و در درمان تحمیل روش درمانگر نیز تعدیل گردد ، « مدیریت » و « تعلیم و تربیت » و درمان ، بهبود یافته و از بیماری خشم و عتاب نجات می یابد ، البته افرادی خواهند گفت در آن صورت هیچ احترامی نیز از فرو دستان به فرادستان احتمالاً نخواهد بود یا هیچ فرمانبری و رعایت سلسله مراتب انجام نخواهد شد.


 

 

 

 


 

1 . این باعث می شود پیروان این طرز تلقی در صورت داشتن اختیار ، خود را بسیار بر مردم تحمیل کنند.

2 . بحر در کوزه ، ص 433.

3. بحر در کوزه ص434 ، به نقل از سلطان ولد در ولدنامه /5-183.


 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.